پروین!

یکی از فامیلامون چند تا رمان برام آورد من هم بی جنبه!خواب و خوراک ندارم دیگه!همش گیر اینهام تا دیشب 6 صبح تموم شد و راحت شدم...

چه فلسفه ای داره که تا میای درس بخونی کل نیازهای حیاتی انسانی میاد جلو چشمت ولی برای رمان خونی نه!من شخصا" اینجوریم که یه 4  5 تا رمان چرت و بدون محتوا هم بدند دستم میتونم واست سه ماه تابستون رو بدون سحری و افطار روزه بگیرم!نمیشه یه بنده خدایی در راه خدا بیاد مطالب درسی رو بریزه تو این رمانها!!؟

شدنش که میشه...مثلا" فکر کن عاشقه به معشوقش میگه:وااااای عزیزم!قربون اون چشمای هترو کروم و تا به تای رنگ به رنگت بشم من!!!!چرا زودتر بهم نگفته بودی هورنر داری؟!!!!...یا مثلا" فردای هانی مون یهو دست شوهره فلج شه زنه میگه عزیزم...من هیچوقت خودمو نمیبخشم تقصیر من بود!از بس بغلت خوابیدم عصب رادیالت فلج شد!!!!بعد شوهره میگه نه عسلم ببین فلجش دو طرفه است!!من میدونم!حتما" رقیب عشقیم منو با سرب مسوم کرده!!!:))

هر سال یکی از دوستای مادرم برای شب قدر دعوتمون میکنه...خونه اش پر آدم میشه شاید بیشتر از صد تا مهمون...بد نیس از خونه موندن و فارسی وان دیدن بهتره ولی خب اینجوریه که از افطار تا ساعت 10 میشینن غیبت میکنن از 10 تا 12 دعا میخونن پاکش میکنن!!!همه جور آدم هستند...دخترا با رکابی و بدنهای برنزه زنهای سن بالا 70 80 ساله میان با 7 قلم آرایش و از سر تا پا طلا!!از اونورهم چادری یه چشمی!من اولین بار وقتی کنکور داشتم رفتم...از اون به بعد اکثرا" میرم...خیلی کار بزرگی میکنه یعنی این زنه تنها همه رو میچرخونه...بعضی ها مدیریت کردن تو خون و ذاتشونه!خونه شون هم داغون میشه ها!من اگه بودم همش حرص میخوردم ای بچه!حلوا رو نریز رو فرش!خانوم زولبیا میخوری ننداز رو زمین!بچه جون کاسه آش رو بچسبون به دهنت چکه نکنه!!!!!...

غروب داشتم رمان میخوندم که نصفه گذاشتمش و رفتیم اونجا...من هی تمرکز میکردم که چی میخوام...خدایا اینو میخوام اونو میخوام!هی وسطش این رمان پروین میاومد جلو چشمم!هی غصه میخوردم که خدایا پروین باید الان چیکار کنه؟!!میبینین آخر این رمانه ختم به خیر شده کار نویسنده اش نبود که...برای دعاهای دیشب منه!!!!:))

اعصاب!

نصیحت شنیدن کار جالبی نیست ولی بعضی آدمها هستند که قدرتشو دارند با کلامشون بنشوننت یه گوشه و مجبورت کنند تا به دونه دونه ی کلمه هاشون گوش کنی مزه مزشون کنی و به ذهنت بسپری!متاسفانه این جور آدمها زیاد نیستند...با یه اعتماد به نفس بالا...گفتار فصیح و بیان دلسوزانه...یه جوری واست بت میشن و حتی بگن الان بمیر هم مطمئنی که آره!این الان بهترین کاریه که میتونی بکنی!!!!

ما یه استاد پاتولوژی داشتیم اینجوری بود!جوون بودا ولی یه صدای محکم واضع و رسا داشت که هنوزم تو گوشمه و فوق العاده درس میداد...خاطره ی دردناک میگفت میخواستی همون وسط بشینی و زار بزنی!یه روز اومد بهمون درمورد زندگی گفت کلی حرف زد درباره ی اینکه ما چقدر خوشبختیم که جزو اون همه آدمی روحی و جسمی مریضند یا اصلا" با نقص مادرزادی دنیا اومدند و هیچوقت دنیا رو مثل ما ندیدند نیستیم...بعدش ما همه تا یه هفته شنگول میزدیم!!بعضی چیزها که در مورد بالین میگفت هنوز هم که میریم بخش بیمارستان یادم میافته...ولی خب امسال انداختنش بیرون...بماند واسه چی...

خواهرم برای امتحان دستیاری میخونه...من که تازه امتحانمو دادم فعلا" ول میچرخم تو خونه!بعد اینم همش میاد منو گیر میاره خرم میکنه تو نباشی نمیتونم درس بخونم!میبره مینشونه یه جا برام درس میده!!قبلا" جراحی میخوند خوب من یه چیزی حالیم میشد حداقل حوصلم سر نمیرفت!الان دیگه نرولوژی رو شروع کرده...من نرو هیچچچچچچی نمیدونم!یعنی در حد دبیرستان!هر جا تو درسهای دانشگاهمون آناتومی فیزیولوژی پاتولوژی سمیولوژی به قسمت اعصاب خوردم یه جوری پیچوندمش...دقیقا" هیچی حالیم نمیشه!اونم زیاد یادش نبود یکم خوندیم هی رفتیم تو بن بست!دیگه مجبور شدیم بریم cd بیاریم برامون درس بده...خب من میدونم خیلی توصیه ی من تاثیرگذاره برای اینکه تبلیغ نشه نمیگم کدوم موسسه بود!!!!ولی یه آقایی به اسم دکتر شاه بیگی...وای فوق العاده بود یعنی من که اناتومی هم نمیدونستم همه رو میفهمیدم چی میگه!خیلی با حوصله و روان با اینکه زیاد نمیگفت ولی همه ی جزئیات رو میگفت!...بعد کلی نصیحت کرد...توضیح داد نظم داشته باشین و توی درس خوندنتون نظم فکری رو رعایت کنید نوت بنویسین و یه جا بنویسین و با یه رنگ...فکرتون ناخود آگاه همه رو ضبط میکنه حتی شکل صفحه هم در ضمیر ناخوداگاه میمونه...گفت دور اول رو که میخونین ولی اگه بتونین سه دور در ماه مطلب رو حتی در حد مرور بخونین مطلب وارد حافظه ی بلند مدت میشه و دیگه هیچوقت پاک نمیشه....بعد به حدی میرسین که مطمئنین قبولین...منو خواهرم جلوی تلویزیون دراز کشیده بودیم!گفت آره یه عده هستند موقع درس خوندن دراز میکشن بعد میگن ما چرا قبول نمیشیم!!یهویی ما با هم نشستیم!!!

خلاصه کلی انرژی مثبت داد...حتی فکر کردن بهش هم بهم انرژی میده و دلم میخواد برم درس بخونم!مثل وقتهایی که آدم برنامه ریزی میکنه و میخواد اجرا کنه!یه حس خوبی داره!انگار که از اینده مطمئن میشی!فکر میکنی چند قدم مونده... دیگه کلید دستته تا بری درهای ویکتوری رو باز کنی!...خب معمولا" این حسهام زیاد نمیمونه باید هی زود زود کوک شم!ولی خب...فعلا" که تعطیلاتم نشستم اعصاب میخونم!!!وااای!!!میدونم حتما" یه ماه دیگه خودمو میکشم از اینکه تعطیلاتم رو تباه کردم!

ابوعلی سینای عزیز...

امروز تولد ابوعلی سینا بود خدا خیرش بده... شما رو نمیدونم ولی حداقل ما پزشکها که خیلی بهش مدیونیم فکر کنین یه لحظه اگه دنیا نمیاومد چه مصیبتی به ما وارد میشد!!؟...بدترینش این بود که ما دیگه روز پزشک نداشتیم!!

خب درسته ظاهرا" اینجوری به نظر میرسه این اول شهریورها اتفاق مهمی هم نمیاوفته یه هزار تومن هم نمیزارن کف دستمون بریم با یه هوبیی مترویی واسه خودمون جشن بگیریم!...ولی همه چیز که مادیات نیست!...میدونین از قدیم گفتن پول چرک کف دسته!با ته جیبهای سابیده و چرکهای رفته کلی تر و تمیز میشیم و بس که خودمون هی اس ام اس میدیم و قربون صدقه ی هم میریم ارتقاء روحی ومعنوی پیدا میکنیم و همه ی کمبود محبتهامون جبران میشه!!این وسط یه حالی هم به مخابرات میدیم...فکر کنم همین روزهاست که مخابرات مصوبه بده به مجلس که این یکیش کمه!چه نشسته اید دوستان و نمیدونین چه خوب پولی توشه!مثلا" دوتا روز پزشک بذارین یا حتی سه تا یا...!

شعاره اگه باور نکنیم پول یه جز مهم زندگی آدمهاست...مهمتر از اون برنامه ریزی برای آینده ی این همه پزشکه که احترام به شخصیتشون ونشانه ی ارزش گذاشتن برای سختی هاییه که میکشند...ولی خب ما با همه ی این بی مهری ها باز هم از اینکه پزشکیم راضییم...چون میدونیم عمرمون یعنی با ارزشترین جزء زندگی هر انسانی رو با چیزی عوض کردیم که ارزشش رو داره...تمام اون بیخوابی ها سختی ها و رنجها با یه لبخند مریض...نگاه آکنده از تشکرش ویا نه حتی آرامشی که حس کنیم بهش دادیم یادمون میره...

سعی کردم پیش همه برم و تبریک بگم ولی خب ببخشید ممکنه یکی شاید از دستم در رفته باشه!باز هم روز پزشک رو به همه ی پزشکها تبریک میگم و از همه ی دوستای گلم که بهم تبریک گفتن تشکر میکنم و بدونین که واقعا" با تبریکاتون خوشحال شدم...و مریم! گلم که با مطلبش خدا میدونه چقدر خوشحالم کرد:*...