درس ما پایان ندارد الغیاث!

امتحانم تموم شد...اوپن بوک بود!خودش نگفت اوپن بوکه ها ولی خب ما خودمون فهمیدیم منظورش همینه!!!:|...اولش یکم موند بالا سرمون دید ما هیچی نمیدونیم رفت بیرون!بدبختی از همدیگه هم نمیتونستیم تقلب کنیم انقدر سخت بود هیچکدوم بلد نبودیم!!تازه نصفش هم تو کتاب گشتیم پیدا نکردیم!!!...بعد یکی از رزیدنتهامون اومد تو اتاق میگه چیکار میکنین شما اینجا؟!!ما گفتیم امتحان دارم!میگه خب ساعت چند امتحان دارین؟!!گفتیم نه ما الان سر جلسه ی امتحانیم مثلا"!!!:))

اومدیم ازش بپرسیم انقدر گیج بازی در آورد و سر و صدا کرد که فلوشیپه برگشت تو اتاق و گفت دکتر تو زحمت نکش من خودم مراقبشونم!!!...بعدم یکی از بچه ها زود ورقه اش رو داد اون هم قدرت چشمای ما رو دست کم گرفته بود و همونجا رو میز ورقه رو گذاشت تصیح کرد!!!در انتها با تلاش و کوشش فراوان کامل شدیم!!!جون فینگیلی تشویق نکنین میدونم خیلی کار بزرگی کردم!!:|

ولی خب این امتحان فقط ده نمره بود نصف بقیه شرح حال و اینهاست که باید پر کنیم و تحول بدیم و من هنوز نصفش هم ننوشتم...تازه امتحان هم دارم آخر هفته...تا الان هم فقط نشستم کتاب خوندم و فیلم دیدم!...

دیروز رفتم شرح حال مریضمو کامل کنم کیسه ی داروهاش رو ریختم رو تخت بنویسم...یه عالمه دارو داشت... بعد بهم میگه من هیچ بیماری دیگه ای ندارم نود سالمه تا حالا دکتر نرفتم... گفتم خب پس اینها رو کی بهت داده؟!!میگه بابام خدا بیامرز سی سال پیش قبل مرگش بهم گفت این داروهای من خیلی خوبه تو هم مصرف کن!!!!...فک کن!!!!:| دیگه آخر وصیت بود!!!تازه دوستم میگه داروهاش چیه بگو ما هم بخوریم نود سال کمه مگه؟!!!:))

این روزها شدیدا" آناتومی گری میبینم به نظرم سریال جالبیه...گرچه یکم در راوبط عاطفی محیط بیمارستان اغراق کرده تا بیننده ها رو بیشتر جذب کنه...فکر نکنین همه جا انقدر بهشته!!!...و یه مشکل خیییییلییی بزرگ و نا بخشودنی دیگه اش هم اینه که بیمارستانشون استیجر نداره!!!!!آخه مگه همچین چیزی ممکنه!!؟دیگه توهین از این بزرگتر!!!؟شما نمیدوین ما چقدر زحمت میکشیم همه ی بیمارستان رو انگشت استیجرها میچرخه!!!:))