بعضی وقتها اتفاقاتی هست که فکرش از خودش سختتره...مثل همین امتحان دیروز که یه ماه از فکرش میرفتم رو ویبره و اشکم در میاومد!اصلا" هم هیچ ذهنیتی ندارم چیکار کردم فقط خوشحالم که تموم شد...
آخر بخشمون بود...باید میموندیم مرنینگ تموم شه تا امتحان بدیم...قبل اینکه گیج شین بگم مرنینگ یه فرایندیه که مریضهای مراجعه کننده در روز قبل گزارش میشن بعد آخرش نگید انگلیسی مینویسی و نمیدونیم چی میگی و اینا!!!...مثل همیشه داشتند مریضها رو میگفتند و یکی از مریضها که چند ساعت بعد اومدن فوت کرده بود مطرح شد...
تا صبح داشتم دارو حفظ میکردم و در مرحله ی قاطی شدن مطالب بودم و اعصاب نداشتم!زیاد گوش نمیدادم اتفاقا" نهیلیستی صبح امتحانیم هم گل کرده بود و یه کم هم به اون مریضه قبطه میخوردم که رفت و از این دنیای پر رنج و مشقت راحت شد!...اولین زندانیی نبود که میدیدم فوت میکنه عجیب نبود برام...یه مریض دیگه هم معرفی شد و داشت به آخر میرسید که یهو دو نفر اومدند داخل...سرپرستار بخشمون هم دنبالش بود رفتند پیش استادمون گفت از زندان اومدند و یکیشون رییس زندان بود انگار...میگفت نباید خانواده اش باخبر بشند و ما خودمون بعد بهشون میگیم و میدونین در مورد زندانها چی میگن و نباید پخش بشه و اینها...میگفتند باید جنازه اش رو ببریم...باورم نمیشد!استادمون گفت ما میفرستیم پزشکی قانونی با اونها صحبت کنین...
امتحانمون که تموم شد دیدیم بیرون بخش صدای داد و بیداد میاد...خانواده اش اومده بودند که ازش خبر بگیرند...نمیدونم کی بهشون گفته بود اونجا بستریه و بعدش که اومدند گفتند نه اینجا نیست...دلم سوخت...نمیدونم کی بود یا نمیگم سیاسی بود یا بیماریش تقصیر زندان بود...کما اینکه اصلا" نفهمیدند چرا فوت شده...چند ساعت بعد بستری فوت کرد...فقط یه جوون بیست سی ساله بود که برای خانواده اش عزیزه و کمترین حقش این بود که مثل همه ی آدمها با احترام به خاک سپرده شه...
نگران رو پله ها نشسته بودند...راستش خواستم بهشون بگم ولی نتونستم...فکر کردم چی بگم؟!اگه بدونند بچشون فوت کرده که آرومتر نمیشن...فکر اشکهاشون رو کردم فکر صدای ناله و ضجه مادرش...روی دلم سنگین شد...میدونم این همه ظلم بیجواب نمیمونه...فقط کاش زودتر تموم شه...
واقعا متاسفم ...قلبم جریحه دار شد
د 

یه روز مونده به سال نو اینا چیه آپ میکنی ....میری رو مخمون
احتمالا اون مورنینگ نیس (مرنینگ)
سلام
فرق راند با مرنینگ چیه؟
لفطا تو وبلاگ خودم بگو
راه دوره نمیتونم بلند شم بیام اینجا هر روز
بعضی امتحانا واقعاً انقدر به آدم فشار میاره که آدم دوست داره فقط روزها تند تند برن تا راحت بشه. کاملاً تو این قضیه درکت میکنم. تبریک میگم که راحت شدی.
در مورد جوان ناکام هم نمیدونم چی بگم. یه چیزی بدتر از قذافی شده!!! اونا لااقل میدونن که بچشون مرده ولی این بنده خداها زجر کش میشن.
akhey...delam vase pesare sukht
سلام
سال نو مبارک
شاید آرومتر نمیشدن اما دست کم خیالشون راحت میشد
سال جدید رو به شما و هرکسی اینو می خونه تبریک میگم. امیدوارم امسال برای همه پر از شادی باشه و بساط ظلم هرجا که هست برچیده بشه و سوء استفاده گرای دلای پاک به جزای منفعت طلبیشون برسن.
سلام دکی جونمممممم




خوفی؟
عیدت مبااااااااااااااااارکککککککککک
امیدوارم سال خوبی و شروع کنی عزیزم
بووووسسسسسسس
چندین سال است که سر سفره هفت سین دعایم این است:
خدایا به آنان که نمی دانند آگاهی عطا فرما
و به آنانکه می دانند قدرت بینش عطا فرما
همین....آمین
سال نو مبارک
خیلی تاسف باره که زندان در قبال جون آدم ها این قدر بی مسئولیته ولی خانم دکتر زود قضاوت نکن. همه زندانی ها هم سیاسی نیستن. خیلی هاشون باعث بدبختی هزاران نفر دیگه شده اند. هرچند باز می گم تاسف باره که یکی تو زندان و به خاطر شرایطش بمیره.
سال نوت مبارک
سلاااااااااااااااااااام.
عیدتون مبارک
سال نو مبارک. ایام به کام.
ای وای..
انشاالله
وای خدای من.
قبلنا شنیده بودم که افغانی هایی رو که زندونی هستن و یا جسدشون مونده تو سرد خونه رو میارن واسه کشتنشون توسط دانشجوهای محترم
حالا دیگه ایرانی ها رم میارن.
مثل اینکه کم آوردن افغانی
واقعااااااااااااااااااااااااااااا متاسفام
بازم درود به غیرت شما که اینارو میگی.
تورو خدا دکتر شدین انصاف داشته باشین.
دو تا آشنا های ما رو هم تو سال گذشته آقایون دکتر و دانشجو های محترمشون کشتن. باور کن کشتن