نصیحت شنیدن کار جالبی نیست ولی بعضی آدمها هستند که قدرتشو دارند با کلامشون بنشوننت یه گوشه و مجبورت کنند تا به دونه دونه ی کلمه هاشون گوش کنی مزه مزشون کنی و به ذهنت بسپری!متاسفانه این جور آدمها زیاد نیستند...با یه اعتماد به نفس بالا...گفتار فصیح و بیان دلسوزانه...یه جوری واست بت میشن و حتی بگن الان بمیر هم مطمئنی که آره!این الان بهترین کاریه که میتونی بکنی!!!!
ما یه استاد پاتولوژی داشتیم اینجوری بود!جوون بودا ولی یه صدای محکم واضع و رسا داشت که هنوزم تو گوشمه و فوق العاده درس میداد...خاطره ی دردناک میگفت میخواستی همون وسط بشینی و زار بزنی!یه روز اومد بهمون درمورد زندگی گفت کلی حرف زد درباره ی اینکه ما چقدر خوشبختیم که جزو اون همه آدمی روحی و جسمی مریضند یا اصلا" با نقص مادرزادی دنیا اومدند و هیچوقت دنیا رو مثل ما ندیدند نیستیم...بعدش ما همه تا یه هفته شنگول میزدیم!!بعضی چیزها که در مورد بالین میگفت هنوز هم که میریم بخش بیمارستان یادم میافته...ولی خب امسال انداختنش بیرون...بماند واسه چی...
خواهرم برای امتحان دستیاری میخونه...من که تازه امتحانمو دادم فعلا" ول میچرخم تو خونه!بعد اینم همش میاد منو گیر میاره خرم میکنه تو نباشی نمیتونم درس بخونم!میبره مینشونه یه جا برام درس میده!!قبلا" جراحی میخوند خوب من یه چیزی حالیم میشد حداقل حوصلم سر نمیرفت!الان دیگه نرولوژی رو شروع کرده...من نرو هیچچچچچچی نمیدونم!یعنی در حد دبیرستان!هر جا تو درسهای دانشگاهمون آناتومی فیزیولوژی پاتولوژی سمیولوژی به قسمت اعصاب خوردم یه جوری پیچوندمش...دقیقا" هیچی حالیم نمیشه!اونم زیاد یادش نبود یکم خوندیم هی رفتیم تو بن بست!دیگه مجبور شدیم بریم cd بیاریم برامون درس بده...خب من میدونم خیلی توصیه ی من تاثیرگذاره برای اینکه تبلیغ نشه نمیگم کدوم موسسه بود!!!!ولی یه آقایی به اسم دکتر شاه بیگی...وای فوق العاده بود یعنی من که اناتومی هم نمیدونستم همه رو میفهمیدم چی میگه!خیلی با حوصله و روان با اینکه زیاد نمیگفت ولی همه ی جزئیات رو میگفت!...بعد کلی نصیحت کرد...توضیح داد نظم داشته باشین و توی درس خوندنتون نظم فکری رو رعایت کنید نوت بنویسین و یه جا بنویسین و با یه رنگ...فکرتون ناخود آگاه همه رو ضبط میکنه حتی شکل صفحه هم در ضمیر ناخوداگاه میمونه...گفت دور اول رو که میخونین ولی اگه بتونین سه دور در ماه مطلب رو حتی در حد مرور بخونین مطلب وارد حافظه ی بلند مدت میشه و دیگه هیچوقت پاک نمیشه....بعد به حدی میرسین که مطمئنین قبولین...منو خواهرم جلوی تلویزیون دراز کشیده بودیم!گفت آره یه عده هستند موقع درس خوندن دراز میکشن بعد میگن ما چرا قبول نمیشیم!!یهویی ما با هم نشستیم!!!
خلاصه کلی انرژی مثبت داد...حتی فکر کردن بهش هم بهم انرژی میده و دلم میخواد برم درس بخونم!مثل وقتهایی که آدم برنامه ریزی میکنه و میخواد اجرا کنه!یه حس خوبی داره!انگار که از اینده مطمئن میشی!فکر میکنی چند قدم مونده... دیگه کلید دستته تا بری درهای ویکتوری رو باز کنی!...خب معمولا" این حسهام زیاد نمیمونه باید هی زود زود کوک شم!ولی خب...فعلا" که تعطیلاتم نشستم اعصاب میخونم!!!وااای!!!میدونم حتما" یه ماه دیگه خودمو میکشم از اینکه تعطیلاتم رو تباه کردم!
دقت کردی خواهرت داره چه لطف بزرگی در حقت میکنه؟! فک کن!! از الان داری واسه تخصص میخونی
عالی ست
بدار این شکلکم بذارم عقده هام رفع شه:
سلام
پس بگو چرا هیچی یاد نمیگیرم
خوب زودتر میگفتی منم بشینم!
ووووه. چه انگیزه ای داری. ولی اصلام تباه کردن تابستون نیست.
من از اول تابستون نشستم گوارش بخونم, هنوزم کتابه نصف نشده. اخه ما چرا اینقده تنبلیم.
استاد پاتولوژیتون چرا اخراج شد؟ ببخشید خیلی سعی کردم نپرسم ولی کنجکاو دونم ترکید
خب یعنی به من نمی گی کدوم موسسه بود؟

چرا عسیسم!هم دوره ای جان تو حسابت جداست!!
...فکر کنم مال پارسیان دانش بود...
افکار خوبُ منظم و سالمی دارین.... تبریک می گم...
سلام و سلام منو به خواهرتون برسونین یادش به خیر پارسال منم همچین وضعی داشتم الحمدلله به خیر گذاشت ..راستی جراحی رو از چی میخونن من احمدی آملی رو خوندم خیلی خوب بود
پشیمونی و خودکشی به خاطر تلف شدن وقت سر خوندن یه چیز ... تو هر رشته ای معنی داشته باشه ... تو رشته ما اصلا نه معنی داره نه پیش میاد ... حتی اگه اعصاب ( تازه اعصاب که عالیه )... حتی اگه اورو باشه ... نه اینکه بخوام تعریف کنم از رشتمون ها ...که البته تعریفیه ... ولی واقعا چیزی نداره که یه جایی به درد نخوره ...
سلام
ممنون از اینکه مارا کباب کوبیده نکردی . شما جزو هممون ۵ تایی هستی که خدا در آیه کذایی آورده بود.
اتفاقا ما هم یه استاد ایمونولوژی داشتیم که ایشون رو هم از دانشگاه تبریز و مشهد و تهران...روانه کرده بودند!(به همون دلیل خلایق هر چه لایق!)
چه صدایی داشت،چه علمی داشت،چه دیسیپلینی...از هر انگشتشتم هنر میبارید.میگفت ۷ تا ساز میزنم.بعدها فهمیدم،برادرش هم یکی از مترجمهای بزرگ ایرانه...کلا خانوادگی فرهیخته بودند.
استاد پروازی بود،ولی با ماشین خودش میومد تبریز!وسط کلاسها هم با پسرها تو حیاط دانشگاه فوتبال بازی میکرد!شب هم با پسرا میرفتن استخر...وای حرفهاش و زحماتی که واسه سازمان انتقال خون کشیده بود یادم میفته...
قدرشو تو ممالک فرنگ خیلی بیشتر از ما میدونند.ما هم خلایق هر چه لایقیم!
چقدر حرف زدم..ولی کل یادش کردم.
آره واقعا!خلایق هرچه لایق!
سلام دکتر جان منظور منو اشتباه فهمیدی من اصلا کامران احمدی رو توصیه نمیکنم..من به شما عرض کردم اگه خواهرتون می خواد بهترین جزوه جراحی رو بخونه جزوه دکتر احمدی آملی (استاد جراحی دانشگاه تهران) رو پیدا کنه فکر میکنم پارسیان دانش داره من مخلف 100 در 100 کامران احمدی هستم
عجب,باشه چشم...حتما بهش میگم...خیلی لطف کردین دکتر,ایشالا همیشه موفق باشین...
منم از این خواهرای سریش می خواااااااام
کلی قمپز در کردم که ارشد قبول می شم ولی هیچ غلطی ننمودم...
اشکال نداره عزیزم...
...چیزی نشده که...
ایشالا سال دیگه حتما قبول میشی...
دکتر شاه بیگی فوف العاده درس میده .ولی به شرطی که سی دی مال سالهای قبل نباشه .
اتفاقا سی دیش جدید نیست!
...رفرنس نورو عوض نشده که!
سلام به تو دکتر با سواد!!! تمام پستاتو خوندم ، خیلی جالب بود


از وقت تلف کردن نگو که من خدای این کارم
خوشحال میشم بهم سر بزنی و با هم تبادل لینک داشته باشیم
میسی
خوفی؟
این تیکه دراز کشیدنو هستم!من درس هم که میخونم میخوابم چه برسه به تی وی دیدن
اون استادتون رو چرا انداختن بیرون؟!
منم وقتی کنکور داشتم هر روز میرفتم پیش یه مشاور تا فرداش انگیزه داشتم واسه درس بعد دیگه ول میشد!
یهنی چی اون وقت تا یه ما دیگه تهطیلی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟من ۲۷ باید برم یونی!مملکته داریم؟!این همه تبعیض بین دکتر و مهندس!!
خدااا
ما هم ۲۷ امیم بابا!!!من همینجوری تحمینی گفتم!!:))
اها دیدم واسه چی اخراج شده
من فکرای دیگه میکردم