دیروز دندون عقل دومم هم کشیدم!جونم در اومد...با اون سابقه ی خراب خفگی ناشی از بی حسی نصف دفعه قبل هم بی حسی نزدهمه رو حس میکردم بهش میگم درد دارم میگه نه دختر جان این درد نیس فشار دست منو احساس میکنی!!یعنی من تو این سنم درد رو با فشار تشخیص نمیدم!!!!؟...دندونم هم نصفش مخفی بود تازه شکست یعنی در دو پارت کشید!ولی انقدر این موجود رلکسه!من مرده ی این آرامششم!فکر کن من دارم اون زیر جون میدم سوت میزنه و خاطره تعریف میکنه!... کلا" آدم خرم و خجسته ایه!گفته بودم اونجا یه مقدار کلاس کار رو میبرند بالا مثلا" دستیاراش مثل یه جراحی خیلی مهم قبلش میان آرایش لب و صورت همه رو قشنگ پاک میکنن و میگن روسری و گیره یا کش و اینها رو باز کنن و دور سر و گردن گان جراحی میزارند!...موهام بلنده دیگه میاد بیرون ولی نه در اون حد که رو زمین بریزه...دو تا دستاش تو دهن منه به اون منشیه میگه چقدر تو راه میری موهاشو لگد نکنی!!!

پسر داییم میگفت برای یه دندونش رفت پیش دوستاش دانشکده ی دندونپزشکی...بعد اونهام گفتن بیا خودمون واست میکشیم هیچی احساس نکنی!کلی هم مرام گذاشتن و تا جا داشت واسش بی حسی میزنن و میکشند...بعد این هم با تقدیر وتشکر فراوان راه میافته بیاد خونه... میبینه تو خیابون همه چپ چپ نگاش میکنن...فکر کرد خوب حتما" برای بی حسی و تورم و اینهاست...میاد خونه میبینه همه صورت و لباسش خونیه دهنشو باز میکنه میبینه از بس لمس شده بود زبونش مونده لای دندونش و نفهمیده!:))))...بعد مامانم اینو شنیده دیگه کچلم کرد هی ده دقیقه به ده دقیقه میگفت فینگیلی ببین زبونت کجاست؟!!!:))

امروز غروب هم رفتم اورژانس...ایشالا که امتحان دستیاری رادیولوژی وپوست و چشم قبول شم ها ولی خیلی اورژانسم دوست دارم!به نظرم زنده ترین بخش بیمارستان اورژانسه...کلا" جای خوبیه مخصوصا" اگه اکسترن باشی فقط تماشا کنی و گاهی افتخاری یه abg (خونگیری شریانی) بگیری و ng(یه لوله از بینی به معده) بذاری!!:))...

دوستای گلم مرسی بابت اینهمه محبتتون که میاین پیشم و واقعا" شرمندم که نمیرسم بیام و جواب اینهمه لطفتونو بدم...نظراتو میبندم تا وقتی بتونم بیام و به تک تکتون سر بزنم و نظر بذارم...